۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

خندیدن من روی لبانم محو شد
ان نگاه پریشان تورا بدیدم چون
من که از وفا دم ،می زدم بی وفا شدم
چون که مجبور به گذشت با خواست خود شما شدم.
افسوس در این ثانیه ها جای تو خالیست
اینجا که نشان از تو فقط ذکر و خیالیست
من با همه سردیت ز تو گرم وجودم
گویا که فرار از عطشت کار محالیست