۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

چشم به چشمت:
چشم به چشمت غم دوری تو مرا کشت
گر به پیشت می نشینم غم جدایی به پشت
گویی بر خوشی هایم و لبخندهایم میزند مشت
این غم یا مرا میکشد ویا من او را خواهم کشت....

بی تو...
بی تو میمرم لیک باید دل بگیرم
بدون تو عادت کنم و آرام بگیرم
بو تو ارامی را در خیال گرببینم
لیک شاید بی تو من آرام بمیرم.

اینجا
اینجا یعنی نقطه پایان،اینجا یعنی غروب می رسد شتابان.........

مهتاب:
مهتاب را دوست دارم به یاد تو
به یادان شبی که من بودم،مهتاب وتو
به یاد ان لحظه ای که رو به سوی مهتاب
به من گفتی که دوستت دارم با ان صدای ناب
بی تو تنهایم و بی تاب
به من گفتی که تا هست مهتاب
تو را نخواهم برد از یاد
مهتاب هنوز اینجاست
هر شب بر گنبد نیلگون اسمان مینشیند
ولی من بسیاروقتهاست که تنهایم و بی تاب....

تو را می خواهم :
تو را با دل با این قلب زخمی
تو را با لطف مهر و هم نفسی
به یاد داشتن دوست و انیسی
تورابا نام مهربانی نشانه ای یا که تندیسی
به روی چشم گذارم و دانم که تقدیسی
تو را به یاد لحظه های بی کسی
تو را با اب دیده و بس جگر سوزی
به اینجا میخوانم و منتظرم تا برسی
دیگر ان وقت نیازندارم به کسی
تو در بر من و مرده اند لحظه های بی کسی...


بهار :
بهار یعنی طبیعت رفتار تو شگوفه کردن
بهاریعنی طراوت گلهای بهاری را در لبخندتو دیدن
بهار یعنی خندیدن زیبای تو ازشوق به من رسیدن
بهار یعنی با تو بودن با تو زیستن با تو مردن
بهاریعنی به بازوی تابستان گرمی تکیه کردن
بهار یعنی پاییز غم انگیزتری دیدن
بهار یعنی مرگم رسیده و تو رادرکنارخویش داشتن
بهار یعنی به اوج فریاد رسیدن و آرام جان دادن
بهار یعنی شگوفه ای از درخت ارزو خشکیدن .

دل من :
دل من ز من بریده ، زدریا ها گذشته
زجنگلهادویده و به صحراها فتاده
لیکن هنوز غم عشقت رهایش نکرده
هم اکنون به خاک غم نشسته .....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر